حسین صامعی

حلقه‌های سه‌گانه طراحی استراتژی رشد

در مطلب قبل، نقش اساسی مقصود محوری در رشد و ماندگاری شرکت‌ها را توضیح دادم. بنا بر آنچه بیان شد، مقصود محوری پیشران و انگیزاننده اصلی افراد برای حرکت به سمت قله‌های پیش‌رو است. اما نقش مقصود محوری به همین جا ختم نمی‌شود. مقصود محوری نقش مهمی در تعیین استراتژی رشد شرکت نیز ایفا می‌کند. مطالعات انجام شده بر روی کسب وکارهای با رشد سریع مستمر نشان می‌دهد که بسیاری از این شرکت‌ها، در طراحی استراتژی رشد خود توجه ویژه‌ای به مقصود محوری داشته‌اند. به عبارت دیگر، یکی از معیارهای اصلی ورود به کسب و کارهای جدید در این شرکت‌ها، همسویی کسب و کارهای جدید با مقصود محوری شرکت بوده است. این موضوع در مطالعه اخیر منتشر شده در مجله دانشکده کسب و کار هاروارد که بر روی شرکت‌هایی که در پنج سال گذشته، متوسط نرخ رشد آنها حداقل ۳۰ درصد بوده است نیز مشهود است. بر مبنای نتایج این مطالعه، شرکت‌های با رشد سریع در فرایند طراحی و یا بازتعریف استراتژی خود، حوزه‌های جدید کسب و کار خود را همسو با آنچه عمیقاً به آن دلبستگی دارند تعریف کرده‌اند. این شرکت‌ها برای شناسایی مقصود محوری خود ابتدا با نگاهی به گذشته، نقش ویژه‌ای که سازمان تاکنون ایفا نموده را به درستی درک کرده‌اند و سپس با نگاهی رو به آینده، جایگاه و نقش جدید سازمان در شرایط نوین کسب و کار را شناسایی نموده‌اند. بدین ترتیب این شرکت‌ها توانسته‌اند با شناخت مناسب از خود، حوزه‌هایی از کسب و کار را انتخاب کنند که متناسب با علایق و دلبستگی‌هایشان است. اتخاذ چنین رویکردی در طراحی استراتژی، تأثیر فراوانی در ایجاد همسویی، اتحاد و درک مشترک افراد سازمان از جهت‌گیری رشد سازمان داشته و آنها را از تشتت و پراکندگی حفظ نموده است.

اما مطالعات بر روی شرکت‌های موفق دنیا نشان می‌دهد که این شرکت‌ها علاوه بر توجه به مقصود محوری، به دو عامل مهم دیگر نیز در طراحی استراتژی رشد خود توجه داشته‌اند. این دو عامل عبارتند از: توانمندی‌های ویژه شرکت و پیشران اقتصادی شرکت. بدین ترتیب فصل مشترک بین سه حلقه مقصود محوری، توانمندی‌های ویژه و پیشران اقتصادی، شکل‌دهنده فضای مطلوب برای طراحی استراتژی رشد است.

توانمندی‌های ویژه نشان دهنده آن دسته از کارهایی است که شرکت می‌تواند در آنها بهترین باشد. این توانمندی‌ها ممکن است نشات گرفته از دانش، تجارب و مهارت‌‌هایی باشد که در نتیجه فعالیت‌های گذشته در سازمان انباشته شده و یا برگرفته از استعدادهای ویژه‌ای باشد که در سازمان نهفته است و ممکن است هنوز شکوفا نشده باشد. برای شناسایی توانمندی‌های ویژه شرکت باید از خود بپرسیم که ما چه کارهایی می‌توانیم انجام دهیم که دیگران نمی‌توانند به خوبی ما انجام دهند و البته چه کارهایی را نمی‌توانیم بهتر از دیگران انجام دهیم؟ گذر از میان‌مایگی و رسیدن به درجه اعتلا مسلتزم آن است که جرات داشته باشیم و بپذیریم که صرفِ خوب بودن در یک کار و پول در آوردن از آن، به این معنا نیست که می‌توانیم در آن کار بهترین باشیم. شرکت‌های برجسته بر این باورند که تعریف کارهایی که صرفاً توانایی انجام آنها در شرکت وجود دارد به تدریج آنها را به شرکتی میان‌مایه تبدیل می‌کند. آنها معتقدند تنها راه رسیدن به اعتلا، کار و تلاش انحصاری در حوزه‌هایی است که ظرفیت بهترین شدن در آن را دارند. توجه داشته باشید، موضوع این نیست که هدفی یا برنامه‌ای را برای خود طراحی کنیم و سپس تلاش کنیم تا در آن بهترین باشیم، بلکه باید آنچه را “می‌توانیم” در آن بهترین باشیم کشف کنیم و استراتژی خود را مبتنی بر آن طراحی کنیم. درک تفاوت این دو موضوع بسیار مهم است.

پیشران اقتصادی به عنوان عامل سوم بیانگر آن دست کارهایی است که حضور در آنها از منظر اقتصادی می‌تواند دستاوردهای درخشانی در پی داشته باشد. باید توجه داشت که منظور از اقتصادی بودن یک حوزه کسب و کار یا صنعت، الزاماً نرخ بازدهی بالای آن صنعت در مقایسه با سایر صنایع نیست. تجارب شرکت‌های برجسته نشان می‌دهد که عامل موفقیت اقتصادی این شرکت‌ها لزوماً فعالیت در صنایع با بازدهی بالا نبوده است. این شرکت‌ها بارها در صنایع غیربرجسته هم بازدهی بالایی را از خود بروز داده‌اند. جان‌مایه عامل سوم این است که شرکت‌های بالنده این توانایی را دارند که موتور محرک اقتصادی حوزه کسب و کار خود و یا به تعبیر دیگر فرمول و راز و رمز خلق ارزش در آن حوزه کسب و کار را شناسایی نموده و بر آن متمرکز شوند. از این رو، بارها مشاهده شده که شرکت‌های موفق توانسته‌اند با نوآوری در مدل کسب و کار، خود را نسبت به سایر شرکت‌های فعال در صنعت متمایز نموده و در صنعت با بازدهی متوسط، به عملکرد درخشانی دست یابند. بنابراین هنگام بررسی عامل سوم لازم است بر این سؤال متمرکز شویم که آیا امکان کسب بازدهی اقتصادی بالا از حوزه‌های کسب و کار مورد نظر وجود دارد؟

برای طراحی استراتژی اثربخش، توجه به هر سه حلقه لازم است. اگر از انجام کارهایی پول در می‌آورید که نمی‌توانید در آنها بهترین باشید، شرکت شما در آن کار موفق است اما برجسته نخواهد شد. اگر در کاری اقتصادی بهترین باشید، شرط ماندن بر فراز قله این است که عاشق و دلبسته آن کار بمانید. نهایتاً اگر دلبسته کار باشید اما نتوانید در انجام آن بهترین باشید یا آن کار توجیه اقتصادی نداشته باشد، ممکن است کارتان مفرح و سرگرم کننده باشد اما دستاوردهای بزرگی در پی نخواهد داشت. بنابراین فصل مشترک این سه حلقه تعیین کننده استراتژی‌هایی است که می‌تواند موجب بالندگی و ماندگاری شرکت شود. کاری که دلبسته آن هستید (مقصود محوری)، می‌توانید در آن بهترین باشید (توانمندی‌های ویژه) و بازدهی اقتصادی مناسبی دارد (پیشران اقتصادی).

نقش اساسی مقصود محوری در رشد کسب و کار

مقصود محوری (Core Purpose) بیانگر علت و فلسفه وجودی کسب و کار و یا به تعبیر دیگر هدف غایی است که سازمان در جستجوی آن است. مقصود محوری درباره “چیستی” محصول و خدمتی که عرضه می‌کنید نیست. حتی نشان دهنده “چگونگی” عرضه محصولات و خدمات هم نیست. بلکه نشان دهنده “چرایی” عرضه محصولات و خدمات است. اگر می‌خواهید مقصود محوری کسب و کارتان را شناسایی کنید، به این فکر کنید که چرا زندگی‌تان را صرف پیشبرد این کسب و کار می‌کنید؟ دغدغه اصلی شما از راه‌اندازی و تداوم این کسب و کار چیست و اگر شرکت‌تان از بین برود، چه چیزی از این دنیا کم می‌شود؟ یا به این فکر کنید که صرفنظر از کسب عواید مالی، دلیل اصلی که موجب انگیزش شما برای رشد و تداوم کسب و کار می‌شود چیست؟ به عبارت دیگر، چه عاملی باعث می‌شود که اگر حتی به اندازه کافی پول در اختیار داشتید، باز هم این کار را دنبال کنید؟ آن چیزی که شب‌ها خواب را از چشمان‌تان می‌رباید و صبح‌ها به اشتیاق آن بر می‌خیزید تا به محل کار بروید چیست؟

برای درک بهتر موضوع، به مقصود محوری تعدادی از شرکت‌های موفق دنیا نگاهی بیندازید: شاد کردن مردم (دیزنی)، حفظ و بهبود زندگی انسان‌ها (مرک)، حل نوآورانه مسایل حل نشده (تری‌ام)، ایجاد فرصت و قدرت خرید برابر برای تمام مردم (وال‌مارت)، و توانمندسازی مردم و کسب و کارها در سراسر دنیا برای شکوفاسازی کامل توان بالقوه خود (مایکروسافت).

توجه داشته باشید که مقصود محوری، صرفاً یک بیانیه شیک و جذاب برای کسب اعتبار و پرستیژ نیست. بلکه در حقیقت آن چیزی است که به تلاش بی‌وقفه شما برای رشد کسب و کار “معنا” می‌بخشد. مطالعات انجام شده بر روی شرکت‌های با رشد سریع و مستمر نشان می‌دهد، یکی از مهمترین عوامل کلیدی موفقیت آنها، شناسایی مقصود محوری و ترویج آن در سازمان است. اعتقاد به مقصودی متعالی، به کار افراد هویت و معنا می‌بخشد و موجب انگیزش آنها در گذر از مسیر پر پیچ و خم رشد می‌شود. باور به اینکه همه ما کنار هم قرار گرفته‌ایم تا به مقصودی ارزشمند و متعالی دست یابیم موجب می‌شود تا افراد سازمان، چالش‌های پیش‌روی کسب و کار را به جان بخرند و در مواجهه با سختی‌ها پا پس نکشند. مقصود محوری همچون نخ یک تسبیح، افراد را کنار هم و پشتیبان هم قرار می‌دهد.

به عنوان یک کارآفرین، بنیان‌گذار یا مدیر ارشد از خود بپرسیم که آیا درک صحیحی از مقصود محوری کسب و کار خود داریم؟ آیا به زبان ساده می‌توانیم به دیگران توضیح دهیم که دلیل این همه تلاش و تکاپو برای رشد کسب و کارمان چیست؟ بعد از روشن شدن پاسخ این سؤال، به این فکر کنیم که آیا افراد سازمان هم چنین درک روشنی از مقصود محوری کسب و کارمان دارند؟ آیا به درستی می‌دانند که تلاش‌هایشان قرار است موجب تحقق چه هدف متعالی شود؟ آیا به اهمیت ویژه‌ کارشان پی برده‌اند؟ و یا در مقابل، غایت آنچه از حضور در محل کار جستجو می‌کنند، کسب درآمد و گذران عمر است؟

درک روشن مقصود محوری شرکت و باور به اهمیت و ارزشمند بودن آن یکی از عوامل مهم ماندگاری افراد سازمان نیز به حساب می‌آید. درست است که ایجاد نظام‌های اثربخش مدیریت منابع انسانی از جمله توجه به توسعه فردی کارکنان و استقرار نظام جبران خدمات و پاداش نقش مهمی در ارتقای انگیزه افراد دارد، اما آنچه آنها را از اعماق وجود درگیر کسب و کار می‌کند و در آنان احساس تعلق سازمانی ایجاد می‌کند، حس جذاب حرکت جمعی در جهت تحقق یک مقصود متعالی است. مقصودی که عمیقاً با آن ارتباط برقرار می‌کنند و برایشان ارزشمند محسوب می‌شود. حسی که به کار آنها هویت می‌بخشد و باور مفید بودن را در آنها بر می‌انگیزد.

اما برای صیانت از مقصود محوری شرکت و ترویج و نهادینه‌سازی آن بین افراد سازمان چه باید کرد؟

اول، دقت در جذب افرادی که همسو و معتقد به مقصود محوری شرکت هستند. موضوعی که یکی از وظایف مهم مدیران شرکت به حساب می‌آید. مدیران باید بتوانند افرادی که شایستگی‌های تخصصی، اخلاقی و حرفه‌ای لازم برای حضور در شرکت را داشته و با مقصود محوری شرکت همسو هستند را شناسایی نموده و به جمع کارکنان خود اضافه کنند. افرادی که مقصود محوری شرکت، دغدغه اصلی آنها نیز به حساب آید، حرکت سازمان در مسیر رشد را تسریع می‌کنند. زیرا انگیزه درونی این افراد برای رشد و پیشرفت و تحقق مقصود محوری، باعث تلاش و تکاپوی بی‌وقفه آنان می‌شود. کافی است، چنین افرادی را سوار قطار سازمان خود کنید، خود آنها در بسیاری از بزنگاه‌ها، راهگشا خواهند بود. آنها نه تنها به نوبه خود منشاء اثر هستند بلکه موجب جذب سایر افراد شایسته به سازمان نیز می‌شوند. چرا که عضویت در گروه‌های کاری توانمند و با دغدغه‌های متعالی مشترک، یکی از عوامل مهمی است که در تصمیم افراد شایسته برای پیوستن به یک سازمان مؤثر است.

دوم، استفاده از ساز و کارهای مناسب برای ترویج مقصود محوری و نهادینه‌سازی آن در قالب فرهنگ سازمانی. از آنجایی که فرهنگ سازمانی مطلوب یکی از عوامل مؤثر بر رشد شرکت‌ها است، یکی از دغدغه‌های همیشگی رهبران کسب و کار، خلق، حفظ و مراقبت از فرهنگ مطلوب در سازمان است. زیرا رهبران به خوبی می‌دانند که پس از شکل‌گیری و نهادینه شدن فرهنگ در سازمان، تغییر آن بسیار دشوار است. مروری بر فرهنگ سازمانی شرکت‌های بالنده نشان می‌دهد که مؤلفه‌های فرهنگی حاکم بر این شرکت‌ها همسو با مقصود محوری آنهاست. به عبارت دیگر، شرکت‌های بالنده توانسته‌اند در طول زمان از مقصود و ارزش‌های محوری خود صیانت نموده و آن را در قالب فرهنگ سازمانی در سراسر شرکت جاری نمایند. اطلاع‌رسانی و گفتگوی مداوم رهبران و کارکنان درباره مقصود و ارزش‌های محوری شرکت، پایبندی عملی به مقصود و ارزش‌های محوری، حمایت از رفتارهای همسو با فرهنگ سازمان، ایفای نقش رهبران سازمان به عنوان الگوهای رفتاری و حتی ایجاد نمادهای فرهنگی در سازمان که نمایانگر مقصود محوری شرکت هستند از جمله اقدامات مؤثری است که برای ترویج و نهادینه‌سازی مقصود محوری در شرکت می‌توان به انجام رساند.

کارآفرینی بین‌نسلی

کارآفرینی بین‌نسلی مفهومی است که به منظور مطالعه کارآفرینی، و به خصوص کارآفرینی سازمانی، در بستر کسب و کارهای خانوادگی معرفی شده است. کارآفرینی سازمانی فرایندی است که از طریق آن فرد یا گروهی از افراد، درون یک سازمان مستقر، کسب و کاری جدید را ایجاد نموده و یا دست به نوآوری و یا نوسازی سازمان می‌زنند. مفهوم کارآفرینی بین‌نسلی بر انتقال روحیه کارآفرینی و رفتارهای کارآفرینانه به نسل‌های بعدی بنگاه خانوادگی تأکید دارد. از آنجایی که کارآفرینی سازمانی عاملی مؤثر بر تداوم کسب و کارهای خانوادگی است، مطالعه در این زمینه مورد توجه قرار گرفته است.

به منظور ترویج مطالعات در این حوزه، پروژه‌ای تحت عنوان STEP (Successful Transgenerational Entrepreneurship Practices) از سال ۲۰۰۵ توسط کالج بابسون آمریکا با همکاری شش مؤسسه آموزشی اروپایی آغاز شد. هدف این پروژه، واکاوی فرایند کارآفرینی در کسب و کارهای خانوادگی به منظور ارایه راهکارهای کاربردی به رهبران این کسب و کارها و نیز ایجاد یک محیط یادگیری مشترک عنوان شده است. این مفهوم یکی از جدیدترین مفاهیم مطالعاتی در کسب و کارهای خانوادگی است که پیشنهاد می‌کنم برای اطلاع بیشتر به وب‌سایت این پروژه مراجعه کنید. http://www.stepresearch.org

نظام‌های حاکمیتی در کسب و کارهای خانوادگی

“حاکمیت” به فرآیند و ساختار نظارت و تصمیم‌گیری اشاره دارد. در کسب و کارهای خانوادگی، موضوع حاکمیت در دو سطح مطرح می‌شود: حاکمیت کسب و کار و حاکمیت خانواده.

حاکمیت کسب‌وکار یا حاکمیت شرکتی، به ساختار و فرآیندهای نظارت بر کسب و کار به‌منظور تضمین پاسخ‌گویی مدیریت و تصمیم‌گیری اثربخش گفته می‌شود. در بسیاری از کسب و کارها، هیئت مدیره ابزار اصلی حاکمیت کسب‌وکار است. هیئت مدیره می‌تواند شامل هر دو دستۀ اعضای خانواده و اعضای مستقل باشد. کسب و کارهایی که هیئت مدیره ندارند نیز می‌توانند از طریق جلسات منظم رهبران و دیگر روش‌های ممکن وظایف هیئت مدیره درباره تداوم را به انجام برسانند. نقش هیئت مدیره عبارت است از:

  • برنامه‌ریزی راهبردی: اطلاع‌رسانی دربارۀ صنعت و موقعیت کسب­وکار خانوادگی در آن به ذی‌نفعان، افزایش حمایت و همسویی اعضای خانواده به خصوص آنهایی که در کسب­وکار دخیل نیستند، و توجه جدی به چشم‌انداز و ارزش‌های خانواده در تصمیمات راهبردی شرکت؛
  • توسعه رهبری: ارزیابی مدیران فعلی، تعیین انتظارات از رهبر آینده کسب و کار (بر اساس اهداف راهبردی)، نظارت بر پرورش رهبران جدید، و ایفای نقش به عنوان منتور جانشین؛
  • انتقال مالکیت: ترغیب مالکان به تدبیر فرایندی روان و منظم برای انتقال مالکیت.

همان‌طور که حاکمیت شرکتی به تقویت و ارتقای ارزش کسب و کار در حین فرایند انتقال بین نسل‌ها کمک می‌کند، حاکمیت خانوادگی اثربخش نیز تا حد زیادی همین هدف را برای خانواده برآورده می‌سازد: حاکمیت خانوادگی پیوند­ها را مستحکم می‌کند، محلی برای تدوین آداب خانوادگی فراهم می­کند و به متحد ساختن اعضای خانواده و تلاش آن‌ها برای تحقق چشم‌انداز مشترک آینده کمک می­کند. در خانواده‌های کوچکتر، به‌ویژه در نسل‌های اول و دوم، حاکمیت می‌تواند به شکل جلسه‌های منظم یا موردی خانوادگی باشد. در خانواده‌های بزرگ‌تر، حاکمیت خانوادگی می‌تواند از طریق هیئتی متشکل از نمایندگان هر گروه انجام شود که اغلب شورای خانوادگی نامیده می‌شود. شورای خانوادگی نهادی معادل با هیئت مدیره است که وظیفه هدایت و نظارت بر خانواده را بر عهده دارد. نقش شورای خانوادگی به شرح زیر است:

  • ایجاد چشم‌انداز و ارزش‌های مشترک: ایجاد و حفظ درک روشنی از چشم‌انداز و ارزش­های خانوادگی و ایجاد وحدت خانوادگی، و صحبت با خانواده دربارۀ موضوعات مؤثر بر ارزش­ها، آرزوها و انتظارات خانوادگی؛
  • تعیین جهت‌گیری و انتظارات خانواده از کسب و کار: تصویب سیاست­های حاکمیتی شورا و اصول حاکم بر خانواده و همچنین تعیین جهت‌گیری کلی خانواده، و انتقال تصمیم‌های شورای خانوادگی به اعضای خانواده و هیئت ‌مدیره؛
  • پرورش نسل جدید: تعیین سیاست‌های استخدام و جبران خدمت و فراهم آوردن فرصتی برای همۀ اعضای خانواده برای مشارکت و ایفای نقش در ارتقای رفاه کلی خانواده، و آموزش کسب‌وکار به اعضای خانواده و آماده‌سازی آن‌ها برای ایفای نقش فعال به‌عنوان مالکان کسب‌وکار و اتخاذ تصمیم‌های مهم دربارۀ مالکیت خود؛
  • حفظ انسجام خانوادگی: ایجاد محفلی برای رسیدگی به تعارض‌ها یا اختلاف‌نظرهای خانوادگی یا در صورت لزوم پشتیبانی از اعضای خانواده، و برگزاری جشن‌های خانوادگی به منظور تفریح، پرداختن به علایق شخصی، سرگرمی جمعی و برگزاری جشن‌های مختلف به‌عنوان اساس هویت خانوادگی و فردی.

در این میان یکی از ابزارهای مناسب برای سازمان‌دهی به شورای خانوادگی، تدوین منشور است. منشور شورای خانوادگی سندی است که رسالت، نقش‌ها، مسؤولیت­ها و اهداف کلان شورا را تشریح می‌کند. این منشور معرف فرآیندهای شناسایی اعضای شورای خانوادگی، شرایط و ضوابط عضویت در شورای خانوادگی، ساز و کار تصمیم‌گیری و ساختار شورای خانوادگی است.

با توجه به مطالب فوق، کسب و کارهای خانوادگی بسته به شرایط و اقتضائات خود می‌توانند به تدریج از ابزارهای مختلف حاکمیتی جهت کمک به تداوم کسب و کار بهره ببرند.

جانشینی در کسب و کار خانوادگی

هنگامی که صحبت از نرخ بالای ناکامی کسب و کارهای خانوادگی برای انتقال به نسل‌های بعدی به میان می‌آید، انگشت اشاره عمدتاً ناتوانی شرکت‌ها در پرورش رهبران بعدی سازمان و مدیریت اثربخش فرایند جانشینی را نشانه می‌رود. صرفنظر از دیدگاهی که دربارۀ رهبری کسب و کار دارید، برنامه‌ریزی جانشینی به‌منظور تضمین وجود رهبرانی که آماده پیشبرد کسب‌وکار خانوادگی در آینده باشند بسیار مهم است. زیرا رهبران نقش منحصر به فردی در تداوم و رشد کسب ‌و کار خانوادگی ایفا می‌کنند. به همین دلیل از همان بدو معرفی حوزه کسب و کارهای خانوادگی به عنوان یک گرایش علمی دانشگاهی، مطالعات فراوانی بر روی فرایند جانشینی به انجام رسیده است. مروری بر نتایج این مطالعات که بر پایه تجارب کسب و کارهای خانوادگی دنیا استوار است نشان می‌دهد جانشینی در بنگاه‌های خانوادگی چهار مرحله اصلی دارد: ۱) برنامه‌ریزی، ۲) پرورش کاندیداها، ۳) انتخاب جانشین، ۴) انتقال بنگاه به جانشین.

برنامه‌ریزی جانشینی یعنی ایجاد آمادگی‌های اولیه برای اطمینان از هماهنگی در خانواده و تداوم سازمان از طریق نسل بعدی. این آماده‌سازی‌ها باید از منظر نیازهای آتی، نیازمندی‌های کسب و کار و خانواده به انجام رسد. مطالعاتی که به بررسی جانشینی‌های ناکام پرداخته‌اند نشان داده‌اند که اختلاف‌هایی که از خانواده‌ها و مدیران برمی‌خیزد، ناشی از سردرگمی درباره قواعد بنیادین انتخاب جانشین است. اما تاکنون تحقیقات اندکی پیرامون اینکه این قواعد چه باید باشند به انجام رسیده است. حداقل مواردی که باید در مرحله برنامه‌ریزی تعیین شود عبارتند از: چه کسانی در گروه ویژه انتخاب جانشین مشارکت دارند؟ چه کسانی تصمیم‌گیرنده هستند؟ معیارهای انتخاب چیست؟ رویه ارزیابی و انتخاب چیست؟ چه کسانی نامزد جانشینی هستند؟ جانشینی در چه سطوحی انجام می‌شود، رئیس هیئت مدیره، مدیرعامل، مدیریت ارشد، تمامی معاونین، …؟ مدیران باید این موارد را خیلی پیشتر از اینکه بحث انتخاب مطرح شود تعیین کنند.

پرورش کاندیداهای جانشینی از طریق کسب دانش، توسعه قابلیت‌ها، و کسب اعتبار و مشروعیت از عوامل حیاتی اثربخشی جانشینی است. با مروری بر ادبیات، سه روش اصلی را برای جانشین‌پروری می­توان یافت که عبارتند از: ۱) تحصیلات و آموزش رسمی، ۲) کار کردن درون یا بیرون بنگاه خانوادگی، و ۳) منتورینگ. در این بین روش سوم نیاز به توضیح بیشتر دارد. منتورینگ روشی است که در آن ارتباطی بین یک فرد با تجربه­تر و ارشدتر (منتور) و یک فرد تازه­وارد یا کم تجربه (منتی) در سازمان به وجود می­آید و از طریق آن منتور به پرورش منتی می‌پردازد. منتورینگ کارکردهای مختلفی دارد که آنها را می‌توان به دو دسته اصلی تقسیم‌بندی نمود. دسته اول کارکردهای مسیر شغلی است که به پیشرفت شغلی فرد کمک می­کنند شامل حمایت از فرد برای ارتقا در سازمان، حفاظت از فرد در مقابل آسیب‌های افراد ذی‌نفوذ، برقراری تماس بین فرد و دیگران به منظور شناساندن وی، دادن تکالیف چالش­برانگیز به منظور آماده‌سازی وی برای مسئولیت‌های بزرگتر، و مربی‌گری به معنای ارایه توصیه‌ها، نظرات و اطلاعات مرتبط با پیشرفت کاری به فرد. دسته دوم کارکردهای روانشناسی اجتماعی است که به ایجاد احساس هویت و شایستگی و اثربخش بودن به منتی کمک می‌کند، شامل دوستی به معنای به اشتراک‌گذاری تجارب اجتماعی غیررسمی با فرد، مشاور به معنای گوش دادن فعال به دغدغه‌های شخصی و کاری فرد، پذیرش و تأیید فرد به منظور انتقال حس مثبت به منتی، و مدل نقش بودن منتور برای منتی.

مرحله سوم یعنی انتخاب جانشین باید مطابق با قواعد بنیادینی که در مرحله برنامه‌ریزی تدوین شده پیش برده شود. نکته حایز اهمیت اینکه به منظور انجام بهتر ارزیابی و انتخاب، ارزیابی­ها باید به صورت دوره­ای انجام شوند. نتیجه ارزیابی­ها باید در برنامه­های آموزشی لحاظ شود. معیارهای ارزیابی باید روشن، شفاف و مورد تأیید ذینفعان مشخص شده باشد و به خوبی به هیئت مدیره، اعضای خانواده، کاندیداها، و سایر مدیران اطلاع‌رسانی شود.

مرحله آخر که انتقال بنگاه به جانشین است دو بعد اصلی دارد: انتقال رهبری و انتقال مالکیت. برخی معتقدند انتقال سرمایه باید به موازات انتقال رهبری صورت پذیرد و باید پیشتر برای آن نیز برنامه­ریزی نمود. به علاوه عموماً جانشینی هنگامی به خوبی انجام می­شود که مدیر پیشین به تدریج و نه به صورت ناگهانی مشارکت خود در بنگاه خانوادگی را کاهش دهد. خروج مدیر پیشین در صورتی­که وی برنامه­ای برای فعالیت در خارج بنگاه داشته باشد آسان­تر می­شود. به خصوص که باید راهکارهای جایگزینی برای مدیر پیشین برای برآورده نمودن نیازهای روانی و شخصی وی پس از انتقال در نظر گرفت تا همانند کسب و کار، مدیر پیشین نیز پس از سال‌ها تلاش در کسب و کار خانوادگی بتواند به خوبی به حیات خود ادامه دهد.

تداوم کسب و کار خانوادگی

کسب و کارهای خانوادگی سهم مهمی در اقتصاد کشورها دارند و از این جهت تداوم این بنگاه‌ها از اهمیت بالایی برخوردار است. بر طبق گزارش انتشارات آكادمی بین المللی تحقیقات شركت‌های خانوادگی، سهم کسب و کارهای خانوادگی از كل کسب و کارهای موجود در اروپا بین ۶۰ تا ۹۳ درصد، در ایالات متحده حدود ۹۵ درصد و در آمریكای مركزی و جنوبی حدود ۶۵ درصد است. در کشورمان ایران آمار دقیقی از کسب و کارهای خانوادگی وجود ندارد، اما برخی از مهمترین کسب و کارهای فعلی ایران، مانند بوتان، گلرنگ، گلستان، دژپاد، عقاب‌افشان و ماموت خانوادگی هستند. از این رو، مطالعه درباره این کسب و کارها به منظور کمک به حیات و رشد آنها کاملاً ضروری است.

برای درک بهتر کسب و کارهای خانوادگی بهتر است اول از اینجا شروع کنیم که به چه بنگاه‌هایی خانوادگی گفته می‌شود. چهار شرط اصلی برای خانوادگی بودن یک کسب و کار مطرح است: ۱) مالکیت: تملک کسب و کار حداقل به میزان سهام غالب در اختیار خانواده باشد، ۲) مدیریت: مدیریت ارشد کسب و کار بر عهده یکی از اعضای خانواده باشد، ۳) مشارکت نسل‌های خانواده: نسل‌های مختلف خانواده در کسب و کار مشغول به فعالیت باشند، و ۴) انتقال یافته به نسل‌های جانشین: کسب و کار حداقل یک بار به نسل بعدی منتقل شده باشد. وجود شرط اول برای خانوادگی دانستن کسب و کار الزامی است اما وجود سایر معیارها، نقش تقویت کننده دارند.

بنابراین هنگامی که از یک کسب و کار خانوادگی نام برده می‌شود، منظور کسب و کاری است که تحت تملک حداقل یک خانواده است و احتمالا تعدادی از مدیران آن عضو خانواده هستند. یکی از سؤالات محوری چنین کسب و کارهایی، علاوه بر مسائل کلیدی عمومی کسب و کارها، “چگونگی تداوم کسب و کار” است. بدین معنا که چه اقداماتی باید انجام شود که کسب و کار به صورت خانوادگی ادامه حیات داده و به نسل‌های بعدی خانواده انتقال یابد. این موضوع به خصوص زمانی اهمیت خود را نشان می‌دهد که بدانیم فقط حدود ۳۰ درصد بنگاه‌های خانوادگی موفق به انتقال به نسل دوم می‌شوند. از بین آنهایی که به نسل دوم رفته‌اند تنها ۱۲ درصد به نسل سوم و از بین اینها فقط ۴ درصد به نسل چهارم منتقل می‌شوند. سایر شرکت‌ها یا از بین می‌روند و یا از حالت خانوادگی خارج می‌شوند.

با توجه به موضوعات مطرح شده، صاحبنظران از زوایای مختلف موضوع تداوم در کسب و کار خانوادگی را بررسی کرده‌اند. برخی مطالعات از زاویه جانشینی و جانشین‌پروری به موضوع “تداوم” پرداخته‌اند، برخی دیگر مباحث حاکمیت شرکتی و مالکیت بنگاه را مطرح کرده‌اند، برخی دیگر موضوع رهبری، فرهنگ و ارزش‌ها را مدنظر قرار داده‌اند و به همین ترتیب صاحبنظران مختلف، از زوایای گوناگون موضوع “تداوم” را مورد مطالعه قرار داده‌اند. به امید خدا، در چند یادداشت بعدی درباره برخی ابعاد کلیدی این موضوع خواهم نوشت.

الگوهای شناسایی فرصت‌های رشد کسب و کار

رشد سازمان، یکی از اهداف اساسی بنگاه‌های اقتصادی است. رشد عموماً با افزایش فروش سازمان سنجیده می‌شود. شاخص‌های دیگر همچون رشد سود الزاماً تصویر کاملی از رشد سازمان نشان نمی‌دهد. ممکن است کسب و کاری نوپا که مدام افزایش فروش خود را تجربه می‌کند تا سال‌ها به سود و یا رشد سود دست پیدا نکند. اما افزایش درآمد عموماً تصویر صحیحی از رشد واقعی کسب و کار ارایه می‌کند.

اما سؤال اینجاست که برای مدیریت رشد یک سازمان چه باید کرد؟ به صورت کلی رشد بنگاه عموماً از دو روش محقق می‌­شود: ۱) سرمایه­‌گذاری در کسب و کارهای موجود به منظور افزایش فروش محصولات فعلی و نفوذ هر چه بیشتر در بازار، ۲) سرمایه‌گذاری در توسعه محصولات و بازارهای جدید و ورود به کسب و کارهای جدید. بنابراین آنچه در رشد سازمان بسیار کلیدی است، ایجاد نظامی منسجم برای شناسایی فرصت‌های جدید رشد است. تجربه سازمان‌های موفق نشان داده است که عموماً از سه روش اصلی برای تشخیص فرصت‌ها می‌­توان استفاده نمود.

در روش اول واحدها و افراد ویژه‌ای در سازمان مسئولیت شناسایی ایده‌­های جدید را بر عهده دارند. انجام فعالیت‌­های تحقیق­ و توسعه و یا تحقیقات بازار از جمله ساز و کارهایی است که در این روش به­ کار گرفته می‌­شود.

در روش دوم همه افراد سازمان می‌توانند منشاء شناسایی ایده‌های جدید باشند. موضوعی که تحت عنوان کارآفرینی درون سازمانی از آن نام برده می‌شود. ساز و کارهایی همچون ارایه جوایز به ایده­‌های جذاب افراد سازمان و یا ایجاد مرکز رشد داخلی، ازجمله  راهکارهای قابل استفاده شرکت‌ها برای ترغیب افراد به ایده‌پردازی است.

در روش سوم، با اتخاذ رویکرد نوآوری باز، علاوه بر روش‌های پیشین، بستر لازم برای شناسایی فرصت‌های جدید از بیرون سازمان نیز فراهم می‌شود. ایجاد ساز و کارهایی همچون مرکز رشد خارجی و یا سرمایه­‌گذاری خطرپذیر شرکتی از جمله راهکارهای مورد استفاده شرکت‌ها برای جذب ایده‌ها از بیرون سازمان است.

شرکت‌ها باید با بررسی وضعیت حاکم بر کسب و کار خود و میزان آمادگی سازمان، روش یا روش‌های مناسب را برگزیده و از بیشترین ظرفیت ممکن برای شناسایی فرصت‌های جدید بهره‌مند شوند.

رویکردهای برنامه‌ریزی استراتژیک

فرایند دستیابی به استراتژی اثربخش برای یک سازمان، یکی از دغدغه‌های اصلی مدیران کسب و کار و صاحب‌نظران استراتژی است. بر مبنای رویکردهای کلاسیک برنامه‌ریزی، فرایند مناسب برای طراحی استراتژی، ایجاد تیمی متشکل از مدیران، مشاوران و کارشناسان است که برای مدتی معلوم (مثلا چند ماه) مطالعات نظام‌مندی را بر روی سازمان انجام دهند و بر مبنای نتایج به دست آمده، برنامه استراتژیک چند ساله کسب و کار را طراحی نمایند. در سوی دیگر طیف، عده‌ای بر این باورند که با تحولات مستمری که در فضای کسب و کار ایجاد می‌شود، پیش‌بینی دقیق آینده ناممکن بوده و لذا تصمیمات کنونی نمی‌توانند برای مدتی طولانی معتبر باقی بمانند. آنان پیشنهاد می‌دهند به جای این کار، توجه سازمان معطوف به تحلیل مستمر محیط داخلی و خارجی سازمان، شناسایی فرصت‌های نوظهور، به آزمون گذاشتن ایده‌های جدید و اتخاذ تصمیمات استراتژیک پیاپی باشد. به علاوه، در این رویکرد توصیه می‌شود سازمان تا جای ممکن از مشارکت افراد بیشتری در طراحی استراتژی بهره‌مند شود. تا جایی که اخیراً مفهومی به نام “استراتژی باز” مطرح شده است. مفهومی که منطقی مشابه با “نوآوری باز” را دنبال می‌کند و در صدد است تا با باز کردن مرزهای سازمان به روی افراد توانمند بیرونی، مشارکت صاحب‌نظران داخل و خارج سازمانی را در فرایند طراحی استراتژی جلب نماید. بدین ترتیب دیدگاه سنتی حاکم بر سازمان که در آن برنامه استراتژیک یک سند محرمانه تلقی شده و گفتگوی درباره آن محدود به مدیران ارشد یک سازمان است جای خود را به دیدگاهی باز و فرایندی پویا می‌دهد که در آن با استفاده از روش جمع‌سپاری، افراد گوناگون از داخل و خارج سازمان در فرایند تصمیم‌گیری استراتژیک شرکت مشارکت نموده و در شکل‌گیری استراتژی دخیل هستند.

اینکه جایگاه مناسب برای سازمان کجای این طیف است وابسته به عوامل گوناگونی همچون میزان پیچیدگی محیط کسب و کار، سطح بلوغ استراتژیک سازمان و میزان فراهم بودن بستر مشارکت مؤثر افراد است. به نظر می‌رسد باید پیش از تصمیم‌گیری درباره رویکرد و فرایند طراحی استراتژی، هر کدام از این عوامل را به خوبی مورد بررسی قرار داد. گاهی رویکرد کلاسیک بهترین روش برای شکل‌دهی به استراتژی است و گاهی باید اجازه داد تا استراتژی به تدریج و در فرایندی باز و مشارکتی پدیدار شود.